
????یه روز مدیر فروش ، منشی دفتر و مدیر عامل شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند که یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه.
جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم.
منشی می پره جلو و میگه: «اول من ، اول من! من میخوام که توی باهاماس باشم ، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم» پوووف! منشی ناپدید میشه…
بعد مدیر فروش میپره جلو و میگه: «حالا من ، حالا من! من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم ، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای آبجو داشته باشم و تمام عمرم حال کنم» پوووف! مدیر فروش هم ناپدید میشه…
بعد جن به مدیرعامل میگه: حالا نوبت توست. مدیر میگه: «من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن!»
???? نتیجه اخلاقی:
اینکه همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه!
⚡️ نکته امیر قمصری :
اینکه رتبه بالاتر از شما در کسب و کارتان چه نامی دارد و چه اخلاقی مهم است اما همواره به خاطر داشته باشید که چه او خوب باشد و چه بد ، تجربه و دانش او از شما بیشتر است و اگر اجازه دهید او حتی در پیشرفت زندگی شما به شما راهنمایی بدهد، قطعا باختی در کار نخواهد بود.اگر به رئیس خود اعتقاد ندارید همین الان در فکر کار تازه ای باشید و اگر اعتقاد دارید به او کمک کنید تا به بهترین جایگاه در بازار خویش برسد که بالا رفتن او در گرو بالارفتن شماست و بالعکس … !
❗️ #رازهای تحول در کسب و کار ???? :
یه بار مدیر یه شرکتی ماشین نو میخره، کارمندش اونو میبینه و بهش تبریک میگه مبارک باشه ماشین نو
مدیر بهش میگه اگه یکم بیشتر تلاش کنین سال بعد چند مدل بالاترشو برای خودم میخرم .