
اکثر ما گریه کردن در محل کارمان را مایه ی تأسف، یک عیب و نشانه ی ضعف می دانیم. این حالت به طور خاص می تواند برای خانم هایی دلسرد کننده باشد که نگران این می باشند که مبادا نشان دادن آسیب پذیری، خستگی و یا ناراحتی شان در محل کار، مهر تأییدی باشد بر کلیشه های منفی موجود از کار کردن شان.
اینگونه نیست که گریه کردن در محل کار همیشه به معنای نابودی وجهه ی کاری شخص باشد. به عقیده ی پنج نفر از رهبران دنیای کسب و کار، موقعیت هایی هستند که گریه کردن می تواند سازنده باشد، گرچه در مواقع دیگر می توانیم اشک هایمان را برای زمان دیگری نگه داریم. در ادامه به شرح این تفاوت خواهیم پرداخت:
گریه کردن به دلیل اهمیت قائل شدن
دو هی کیم، فارغ التحصیل مدرسه ی هنر دارموت و طراح محصولات شرکت ترواندکو می گوید: “من اکثر ساعت های روزم را در کنار همکارانم می گذرانم و نه دوست دارم دور احساسات مثبت یا منفی خودم دیوار بکشم، و نه اساساً توان این کار را دارم. من اولین نفری هستم که اعتراف می کنم ظرف یک سال گذشته در محل کار گریه کرده ام. نه تنها من، بلکه تمام همکاران خانم من نیز این کار را انجام داده اند. بروز دادن احساسات، به تقویت احساس همدلی و اعتماد بین اعضای گروه منجر میشود”.
وانلو یک فروشگاه بزرگ دیجیتالی می باشد که بیشتر از 30 میلیون محصول را از 350 هزار فروشگاه مختلف عرضه میکند. دینا وارشاوسکایا، بنیانگذار و مدیر عامل این فروشگاه، همیشه به اشتیاقی که نسبت به کارش دارد اعتقاد داشته است. به عقیده ی وارشاوسکایا گریه کردن توانسته است در مواقعی نشانه ای از سرمایه گذاری حقیقی و شخصی فرد روی کارش باشد.
او می گوید: “گریه کردن اگر با رشد فردی شخص ارتباط داشته باشد من طرفدارش هستم. اگر به دنبال شغل مورد علاقه مان باشیم، کار کردن باید برایمان جنبه ی شخصی داشته باشد و من از تیم خود همین را می خواهم. وقتی کار ما این حد شخصی باشد، بالا و پایین ها و گشایش ها حقیقی خواهند بود، مخصوصاً وقتی ترس هایمان را کنار می گذاریم و در زندگی کاری خود دست به ریسک می زنیم”.
گوش کردن و همدلی
مدیران شایسته این موقعیت را تشخیص داده اند. کارتر مکللاند، مدیر اجرایی اسبق مورگان استنلی و رئیس یو اس ادوایزرز در حال حاضر، رک و بی پرده می گوید: “من آدمهای بی جنبه را استخدام نمی کنم. چرا؟ چون می خواهم کارمندانم آنقدر احساس امنیت و آسایش داشته باشند که بتوانند خودشان باشند”.
کارتر مکللاند عقیده دارد این رویکرد باعث شده اساساً کمتر با موقعیت های اینچنینی مواجه شوند. اگر هم بشوند، “اشک شوق”، و محصول محیط امنی خواهد بود که مکالمه ی صادقانه بین مدیر و کارمند در آن تشویق می شود. یک مدیر خوب و موفق وقتی با گریه ی یکی از اعضای تیمش مواجه می شود، با او همدل خواهد شد و در آن اوقات پر تنش از قضاوت کردن وی اجتناب خواهد کرد. یک مدیر شایسته، این تبادل ترس و اعتماد را به رسمیت خواهد شناخت و می داند با وقتی که برای همدلی با کارمند خود صرف می کند، می تواند اعتماد او را جلب نماید.
گریه کردن بر اثر انتقال یک تجربه ی عمیق شخصی
گاهی اوقات گریه ارتباط هایی غیر منتظره اما حقیقی به وجود می آورد. مصاحبه کننده ای را تصور نماییم که مصاحبه شونده اش، 20 دقیقه ی تمام پیش رویش گریه می کند. اما نتیجه چه می شود؟ یک مکالمه ی بی نهایت عمیق و صمیمانه پیرامون ریسک پذیری در زندگی شخصی و حرفه ای، و ماجراهای بسیار جالبی درباره ی گذشتن از زندگی شخصی و نقل مکان به یک شهر جدید با هدف ایجاد مسیری تازه در زندگی کاری.
وقتی تجربه ی عمیقی داشته باشیم و آن را برای اولین بار با کسی در میان بگذاریم، گریه کردن اتفاقی کاملاً طبیعی و صادقانه خواهد بود. در واقع موقعیت هایی از این دست، اگر با فوران احساسی همراه نباشد باید به صحت احساسات عمیقی که فرد ادعای آن را دارد شک کرد. فرد یاد شده به جای اینکه شانس موقعیت شغلی مورد نظر را از خودش بگیرد، مسئولان شرکت را با بلوغ احساسی خود تحت تأثیر قرار داد و با روحیه ای مثبت به ادامه ی مصاحبه ی کاری خود می پردازد.